روزنامه کارگزاران چهارشنبه هشتم خرداد ۱۳۸۷
ادبایران (در آزادی مطلق می نویسم)
امیرحسین خورشیدفر:بعد از دو مجموعه داستان «كنسرت تارهای ممنوعه» و «عطرفرانسوی» درسال ۱۳۸۵ اولین رمان (شاید داستان بلند) حسین مرتضاییان آبكناربه نام «عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشك» منتشر شد. اولین رمان ایننویسنده ۴۲ ساله موردتوجه منتقدان قرار گرفت و در سال ۸۶ برنده جایزههایادبی مهرگان، گلشیری و ادبیات متفاوت واو شد. اما مجوز این اثر كه اتفاقنظر در مورد ارزش و كیفیت ادبی آن دستكم در آثار منتشر شده سه، چهار سالاخیر ادبیات داستانی ایران بیسابقه بود، به طرز غیر منتظرهای از طرفوزرات ارشاد برای چاپ سوم لغو شد. درباره این اتفاق و وضعیت كنونی نشر وسیاستهای وزارت ارشاد با حسین مرتضاییان آبكنار گفتوگو كردم. در طولماههای گذشته واكنشهای مختلف و مستمری را درباره وضعیت فعلی نشر ادبیاتداستانی در ایران شاهد بودهایم. مسوولان ارشاد هم در مواردی به انتقاداتپاسخ دادهاند. با این وجود به نظر میرسد كه پرونده این بحث همچنان گشودهاست. شاید یك راهكار گفتوگوی مستقیم
سیاستگذاران و مسوولان با نویسندگانی از طیفهای مختلف فكری باشد. توقیف و لغو مجوز رمان «عقرب...» اصلا اطلاعرسانی نشد و تا امروز هم خیلیها از آن بیاطلاعند. راستشقبل از آنكه دو جایزه ادبی مهرگان و گلشیری برگزار شوند چاپ دوم كتاب دربازار تمام شده بود. متاسفانه ناشر كمی برای چاپ سوم آن تعلل كرد. درهمین مدت جایزهها هم برگزار شد و طبعا خیلیها میخواستند این كتاب رابخرند اما روی پیشخوان كتابفروشیها نبود. بعد از دو ماه كه مراحل چاپسوم انجام شد و كتاب به دستمان رسید، دو روز بعدش از ارشاد تماس گرفتند وگفتند مجوز این كتاب باطل است! فكر كردیم شاید سوءتفاهم شده یا اشتباهی دركار است. ناشر هم به بهانه اینكه صحافی كتاب ایراد دارد تعدادی از كتابهارا كه پخش شده بود، پس گرفت و گذاشت توی انبار. گفتیم شاید با حرف زدندرست شود. ناشر در جلسهای با مسوولان ارشاد حرف زد اما گویا بینتیجهبود. تصمیم گرفتیم این قضیه فعلا رسانهای نشود تا اگر راهی برای نجات اینكتاب وجود دارد تحت تاثیر اتفاقهای حاشیهای قرار نگیرد. ما كه به دنبالهیاهو و جنجال بیهوده نیستیم. بعد گفتیم صبر كنیم و حتما تا نمایشگاه كتابقضیه حل و فصل میشود. اما متاسفانه نمایشگاه كتاب هم گذشت و این مشكل حلنشد و اجازه ندادند كه این كتاب در نمایشگاه هم عرضه شود. ظاهرا در طولنمایشگاه هم خیلیها آمدهاند به غرفه نشر نی و «عقرب...» را خواستهاندو چند جور جواب شنیدهاند مثلا اینكه چند مورد سانسوری دارد و باید آنموارد اعمال شود تا دوباره چاپ بشود!
چاپ اول «عقرب...» چقدر اصلاحیه داشت؟هیچ،اصلا. تا به حال هیچ كدام از كتابهای من اصلاحیه نداشتهاند. نمیدانمشاید به قول بعضیها خوششانسی بوده یا اینكه در موقعیت خوبی به ارشادرفته. اما حتی یك كلمه هم از «عقرب...» حذف نشده.
فكر میكنم لغو مجوز یك كتاب برای چاپ سوم تا به حال سابقه نداشته باشد.من هم یادم نمیآید. مواردی بوده كه بعد از چاپ كتاب، جلوی چاپ دومش را گرفتهاند. اما چاپ سوم را یادم نمیآید.
«عقرب...» حتی جزء نامزدهای نهایی جایزه ادبیات دفاع مقدس بود. رسانهها و منتقدانهم واكنش مثبتی نشان دادند و خوشبین شدند كه مشی متولیان فرهنگی اصلاح شدهاما یكی دو روز بعد از اعلام اسامی نامزدها گفتند اشتباه شده و كتاب شمااز لیست در آمد. اتفاقا از دوستی شنیدم كه «عقرب...» كاندیدای كتاب سال هم بوده اما بلافاصله دو ساعت بعد از اعلام آن، از لیستنهایی حذف میشود! یكی از اصلیترین دلایل سانسور، نگاه تك منظری است. بهنظر من این تصور اشتباه است كه روایتهای متفاوت و فردی از یك پدیده ممكناست به قداست یا شأن آن لطمه بزند. نمونهای كه همهمان حتما چند موردش رادیدهایم برخوردی است كه هنرمندان غربی با شخصیت حضرت مسیح دارند. فیلمهاو داستانهای متفاوت و بیشماری در مورد مسیح ساخته و نوشته شده است. گاهیحتی چیزهایی به او نسبت دادهاند كه بر اساس روایتهای مذهبی یا تاریخیدقیق و درست نیست یا حتی میتوانیم بگوییم منطبق بر مذهب یا تاریخ یااسطوره نیست. اما آیا این نگاههای متفاوت چیزی از زیبایی و تقدس مسیح كمكرده؟ به نظر من، هیچ. یعنی تعدد روایتهای شخصی و فردی باعث نمیشود كهپدیدهای آسیب ببیند یا تحلیل برود. در جهان متكثر، شما باید بپذیرید كهنظرتان متعلق به خودتان است و نمیتوانید آن را نظر غالب بدانید. یعنینمیتوانید با حذف و سانسور صداهای دیگر، دیگران را مجبور كنید كه سكوتكنند تا نظر شما شنیده شود. پدیده جنگ هم مستثنا نیست.
ایجاداین فضا در ادبیات احتمالا تنها به كمتر شدن ادبیات جدی و تأملبرانگیزخواهد انجامید. به خصوص در مورد ادبیات جنگ كه این سیاست سالهاست اعمالمیشود. همه ما معتقدیم كه سهم و حضور جنگ در ادبیات جدی ما ناچیز است. درحالی كه شاید طرح یك تجربه مشترك كه عملا تمام مناسبات زندگی ما را در دودهه گذشته تحت تاثیر قرار داده فقط از طریق ادبیات فهم میشود.براینگارش همین ادبیات جنگ و دفاع مقدس خرج زیادی شد و یك نوع ادبیات رقیقسفارشی تولید شد (به جز موارد استثنا) سالها قبل حتی به خود من همپیشنهاد شد رمانی جنگی بنویسم كه نپذیرفتم اما خب عدهای این پیشنهادها راپذیرفتند و نوشتند. طبق آمار میگویند سههزار عنوان كتاب درباره جنگ ودفاع مقدس در ایران منتشر شده! كم نیست. پیش از آنكه پدیده جنگ و پیامدهایآن در آدمها رسوب كند، پیش از آنكه آدمها این تجربه از سر گذرانده راهضم كنند تا بعد بتوانند از زوایایی تازه به آن نگاه كنند، با عجله وشتابی عجیب، انبوهی كار سفارشی بد نوشته شد. البته از استثناها حرفنمیزنم. منظورم همان انبوه كتابهای كمارزش است. خب، سه هزار عنوانكتاب دفاع مقدس منتشر شده. اگر این كتابها قدرتمند و تاثیرگذار بودند وتعهد یا رسالتی را كه برایشان قائلند به انجام رسانده بودند قاعدتا نبایداز یك داستان كوچك كه با نگاه متفاوتی نوشته شده، این قدر بترسند و واكنشنشان بدهند. اتفاقی كه برای «عقرب...» افتاد نشان میدهد كه آن سه هزارعنوان كتاب انگار تاثیرگذار نبودهاند چرا كه شاید در روایتشان صادقنبودهاند، یا از منظری تنگ به جهان نگاه كردهاند، و یا از نظر تكنیكیبسیار ضعف داشتهاند. به همین دلیل است كه بسیاری از آن آثار در قفسههایادارات و مراكز دولی خاك میخورند و «دارند خوانده نمیشوند»!
در چند ماه گذشته خیلی از نویسندگان و اهل ادبیات به وضعیت ممیزی و نشر كتاب اعتراض كردند. البته ثمری نداشت و اعتنایی نشد. مناز اساس با سانسور مشكل دارم. به نظرم با هر دلیل و توجیهی، كار بیهوده وعبثی است. به جای آن، با این همه نیرو و پول میشد و میشود مثلا آسفالتكلی خیابان را ترمیم كرد. شعار كار فرهنگی و مثلا ساخت كتابخانه و از اینچیزها را نمیدهم. كسانی كه نگاه تك بعدی دارند و از همان منظر محدودخود درباره آثار قضاوت میكنند نباید تصمیمگیران ادبیات باشند. مامورممیزی با شگردها و انواع روایت آشنا نیست، نسبیگرایی و عدمقطعیت را دركنمیكند، ولی درباره داستان نظر میدهد و قضاوت میكند! معلوم است كه یكجای كار اشتباه است. برخوردهایشان نشان میدهد كه نمیدانند با تخیل وروایت طرف شدهاند. ادبیات و داستان یك تخصص است. تخصصی شدن هر بحثی بهاین معنی است كه ما وارد سطح بالاتری شدهایم و نمیتوانیم بدون دانش درمورد آن اظهارنظر كنیم. من نمیتوانم درباره فیزیك یا فقه نظر بدهم یاقضاوت كنم و اگر نظر بدهم همین قدر افتضاح میشود.
اتفاقا یكی از مسوولان در یكی از نشستهای خبریاش به نویسندگان پیشنهاد كرده است كه خودسانسوری كنند.چیزیكه من در تمام این سالها همواره درمقابل آن مقاومت كردهام خودسانسوریاست. موقع نوشتن نه به مخاطب فكر كردهام نه به چاپ اثر. برخلاف نظر وزیرارشاد من فكر میكنم نویسندگان حداقل در این عرصه باید با خودشان صادقباشند. خصوصیترین و شخصیترین عرصه ما نوشتن است. اینجا جایی است كهنویسنده باید به خودش وفادار باشد. اگر در خلوت فردیمان هم خودمان راسانسور كنیم چه چیزی از ما باقی میماند؟ به نظر من مقاومت اصلی و بعدی درمقابل سانسور بیرونی است. امیدوارم بتوانم تا آخرین لحظهای كه مینویسمبر سر این حرف بمانم: من هیچ گاه حتی در مقابل حذف یك كلمه از داستانمكوتاه نخواهم آمد.
به هرحال این سیاستی است كه امروز اعمال میشود. مشكل دیگر اینجاست كه متولیان فرهنگی تفاوتی بین آثار ادبی جدی و مبتذل قائل نیستند.اگرمنظور این است كه بستر فرهنگی فعلی اینگونه ایجاب میكند و باید برایادامه دادن، گاهی اغماض كرد و به حداقلهایی تن داد، نه موافق نیستم. اینهمان اما و اگر قائلشدن برای آزادی است. تن دادن به حداقلها تبعاتش مدامبیشتر و بیشتر میشود و دوباره به همین جایی میرسیم كه هستیم. سوال مناین است: چه كسی میتواند این خط و مرز اغماض را مشخص كند؟ یكی میگوید دوسانت یكی میگوید یك سانت یكی میگوید تا فلان جا دیگری میگوید تا بهمانجا. كدام درست است؟ معیار كیست و كجاست؟ و چرا؟ دیگر اینكه، قرار نیستحالا كه صف طولانی شده شبیه نامه اتحادیه یا نظرات بعضی از نویسندگاناعتراض كنیم و بگوییم كیوسكها را زیاد كنند تا كارمان زودتر راه بیفتد وزیاد معطل نشویم! بحث من این است كه كیوسكها را باید برچید. نتیجه اینراهحلها كه مدنظر بعضیهاست، همان برخوردهای سلیقهای است. من واقعا درعجبم. مگر این مدل رفتار فرهنگی چندینبار در تاریخ تكرار نشده؟ درزمانها و مكانها و فرهنگهای مختلف؟ مگر نتیجه آن را ندیدهایم؟ مگرآیندهاش مثل روز روشن نیست؟ چرا از تاریخ، آن هم اینقدر واضح و شفاف،عبرت نمیگیریم. آیا در طول تاریخ بشر حرفی هست كه با وجود فشار وسانسور، بالاخره زده نشده باشد؟ كتابی هست كه نوشته شده باشد ولی چاپ نشدهباشد؟ حتی با وقفه ۱۰۰ساله. (ماركی دوساد را به یاد بیاورید. ) آیا فیلمیهست كه ساخته شده باشد ولی بالاخره در زمانی دیده نشود؟... من معتقدم هیچاثری در جهان نخواهد بود كه زمانی بالاخره چاپ نشود. هر اثری بالاخره درزمانی دیگر، در مكانی دیگر، در فضای فرهنگی دیگر، سرانجام بیرون خواهدآمد. جهان پُر است از كتابها و عكسها و فیلمهای ممنوعه. فقط میتوانمقطعی و موقتی جلوی بعضی چیزها را گرفت.
با توجه به این اعتراضها آیا راهحلی هم میبینید؟ایكاشمدیراننصحیتها را میپذیرفتند. به این اعتراضهای تند و آرام توجه میكردند. اما متاسفانه اعتنا نكردند. به نظر من ما نباید تحت هیچ شرایطی تن بهسانسور بدهیم. چه خودسانسوری و چه سانسور بیرونی. من كار بعدیام رامینویسم. در آزادی مطلق مینویسم. انگار نه انگار كه سانسوری هست. حال چهمجوز بگیرد و چه نگیرد. راستش جامعه و زندگی اجتماعی به اندازه كافی ما راوادار به دروغ گفتن میكند. (تصور كنید از فردا هیچكس دروغ نگوید!) اما مندر عرصه نوشتن كه خیلی خصوصی و شخصی است، نمیخواهم دروغ بگویم. خبحالا من شاكیام. من به عنوان سرباز در دوران خدمت، اجباری به جنگ رفتم ونه داوطلبانه، اما حالا كه رفتهام و جنگ را تجربه كردهام از آنهامیپرسم چرا نمیگذارند روایت فردی خودم را بگویم؟ تجربه ملموسم را.
چرا تحمل ندارید روایت شخصی من را بشنوید؟«عقرب...» نگاه من است به جنگ. آیا باید حذف شود. من در موقعیتی قرار گرفتهام وچیزهایی دیدهایم، آیا باید وانمود كنم همانهایی را دیدهایم كه دیگرانمیگویند یا دیدهاند؟ من نمیتوانم دروغ بگویم. این تجربه من بوده ونمیتوانم آن را با تجربه دیگران عوض كنم. درست است تجربهای به اجباربوده ولی دیگر جزئی از زندگی من شده. آبكناری كه آن چیزها را دیده باآبكناری كه اگر آن چیزها را نمیدید خیلی فرق میكند. چه كسی میتواندادعا كند كدام روایت درست است؟ بخواهیم یا نخواهیم خردهروایتهایبیشماری هست. نمیدانم چرا باید به كلان روایت اعتماد كنیم یا تن بدهیم. این كتاب را به عنوان خرده روایت من بشنوید. من نمیگویم كه بپذیرید یانگاهتان را شبیه آن كنید. نویسنده میخواهد یك مضمون یا موقعیت یا شخصیترا نشان بدهد نه آنكه به كسی بقبولاندش. چرا میخواهید او را حذف كنید؟كتاب من اگر تكذیب یا تمجید جنگ بود به هیچ دردی نمیخورد. كسی كه ادبیاترا نمیشناسد و كارشناس نیست اثر مرا به یكی از این دو تقلیل میدهد. داستان من یك اثر واكنشی نیست. بلكه به تصویر كشیدن و نشان دادن است. نشاندادن جنگ یا هر چیز دیگر، رمز ماندگاری آن است نه تكذیب و تایید آن. برایهمین است كه بوف كور هدایت مهمتر از رمان حاجی آقا است.
بعد از لغو مجوز كتابتان چه واكنشهایی دیدید؟خبعدهای به اندازه خود من متاسف شدند. عدهای به دنبال دلیلش بودند كه چرا. آن هم چاپ سوم! شاید باور نكنید اما عدهای هم وقتی شنیدند كه كتاب توقیفشده، تبریك گفتند! میدانید یعنی چی؟ یعنی با این حركتها گاهی كتاب بیشتررونق میگیرد و بیشتر دیده میشود! نایاب میشود، زیراكس میشود، دراینترنت پخش میشود... یعنی ارشاد گاهی بیخودی باعث شهرت یك كتاب ونویسندهاش میشود. این بزرگترین ضربه به نویسنده و اثرش است. من اگركتابم اینطور و به این دلایل مورد توجه قرار بگیرد اصلا برایم خوشایندنیست. هیچ وقت. خوشبختانه پیش از این اتفاقات كتاب دیده شد، خوانده شد،نقد شد و آخرش هم... بگذریم...